امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1370

1. دل آواره به جایی ست که من می دانم

2. جان گرفتار هوایی ست که من می دانم

3. بوی خون دل و مشک سر زلفیم رسید

4. مگر این باد زجایی ست که من می دانم؟

5. سبزه بر خاک شهیدانش، دلا، خوار مبین

6. زان که مهر گیایی ست که من می دانم

7. چشم و زلف و رخت، ار چه همه عشاق کش اند

8. لیکن این شکل بلایی ست که من می دانم

9. گفتی از تیغ سیاست کنم، این لطف بود

10. زان که هجر تو سزایی ست که من می دانم

11. عمر در کوی توام رفت و نگفتی روزی

12. کین همان کهنه گدایی ست که من می دانم

13. آنکه با خسرو گویی که وفا خواهم کرد

14. این هم، ای شوخ، جفایی ست که من می دانم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند
* ببرد اجر دو صد بنده که آزاد کند
شعر کامل
حافظ
* کس از سر بزرگی نباشد به چیز
* کدو سر بزرگ است و بی مغز نیز
شعر کامل
سعدی
* پیش کمان ابرویش لابه همی‌کنم ولی
* گوش کشیده است از آن گوش به من نمی‌کند
شعر کامل
حافظ