امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 907

1. به دیده و دل من دوست خانه می طلبد

2. چرا در آتش و آب آشیانه می طلبد؟

3. زبان بسوخت ز آه و ز بهر شرح فراق

4. لبم ز جان پر آتش زبانه می طلبد

5. دلم به سوی بتان میل می کند وانگاه

6. مزاج عافیتم در زمانه می طلبد

7. تنم که غرقه به خون شد ز آشنایی چشم

8. فتاده در دل دریا کرانه می طلبد

9. خیال دوست درین خانه پا بر آتش سوخت

10. کنون کز آب دو چشمم ترانه می طلبد

11. سواد دیده سپر ساختم که غمزه او

12. ز بهر تیر بلا را نشانه می طلبد

13. میان نازک او را ببر بگیرم تنگ

14. که از برای گسستن بهانه می طلبد

15. شده ست خسرو بی خویش در میانش گم

16. تنی چو موی که موی دو شانه می طلبد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آب چشمم مگر از خاک درت چاره شود
* ورنه این سیل پیاپی بکند بنیادم
شعر کامل
فروغی بسطامی
* دم آخر که مررا عمر به سر می‌آید
* گر تو آیی به سرم عمر دگر می‌آید
شعر کامل
هلالی جغتایی
* عیب نبود گر ترنج از دست نشناسم که نیست
* در همه مصرم کسی چون یوسف کنعان عزیز
شعر کامل
خواجوی کرمانی