عراقی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 185

1. مرا جز عشق تو جانی نمی‌بینم نمی‌بینم

2. دلم را جز تو جانانی نمی‌بینم نمی‌بینم

3. ز خود صبری و آرامی نمی‌یابم نمی‌یابم

4. ز تو لطفی و احسانی نمی‌بینم نمی‌بینم

5. ز روی لطف بنما رو، که دردی را که من دارم

6. بجز روی تو درمانی نمی‌بینم نمی‌بینم

7. بیا، گر خواهیم دیدن که دور از روی خوب تو

8. بقای خویش چندانی نمی‌بینم نمی‌بینم

9. بگیر، ای یار، دست من، که در گردابی افتادم

10. که آن را هیچ پایانی نمی‌بینم نمی‌بینم

11. ز راه لطف و دلداری، بیا، سامان کارم کن

12. که خود را بی تو سامانی نمی‌بینم نمی‌بینم

13. عراقی را به درگاهت رهی بنما، که در عالم

14. چو او سرگشته حیرانی نمی‌بینم نمی‌بینم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* جان عشاق سپند رخ خود می‌دانست
* و آتش چهره بدین کار برافروخته بود
شعر کامل
حافظ
* به کام تا نرساند مرا لبش چون نای
* نصیحت همه عالم به گوش من بادست
شعر کامل
حافظ
* و گر شمشیر برگیری سپر پیشت بیندازم
* که بی شمشیر خود کشتی به ساعدهای سیمینم
شعر کامل
سعدی