عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 114

1. طمع وصل تو مجالم نیست

2. حصه زین قصه جز خیالم نیست

3. در فراق تو تشنه می‌میرم

4. کز لبت قطره‌ای زلالم نیست

5. تو چو شمعی و من چو پروانه

6. با تو بودن به‌هم مجالم نیست

7. دور می‌باشم از جمال تو زانک

8. طاقت آن چنان جمالم نیست

9. می‌زیم با فراق و می‌گویم

10. که تمنای آن وصالم نیست

11. گرچه وصل تو هست کار محال

12. کار بیرون ازین محالم نیست

13. اگرم وصل تو نخواهد بود

14. سر هیچی به هیچ حالم نیست

15. بی خودم کن که خود به خود تو بسی

16. زانکه من تا خودم کمالم نیست

17. گر بسوزیم بند بند چو شمع

18. دمی از سوختن ملالم نیست

19. من به بال و پر تو می‌پرم

20. که دمی بر تو پر و بالم نیست

21. ور مرا بی تو پر و بالی هست

22. آن پر و بال جز وبالم نیست

23. تا جگر گوشهٔ خودت خواندم

24. گر جگر می‌خورم حلالم نیست

25. شرح درد تو چون دهد عطار

26. زانکه یارای این مقالم نیست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شگفتی بگیتی ز رستم بس است
* کزو داستان بر دل هرکس است
شعر کامل
فردوسی
* عشق را در کشور ما آبروی دیگرست
* یوسف اینجا بر سر راه زلیخا می رود
شعر کامل
صائب تبریزی
* عشق پیری است که ساغر زده‌ایم از کف او
* عقل طفلی است که دانا شده در مکتب ما
شعر کامل
فروغی بسطامی