عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 744

1. بحری است عشق و عقل ازو برکناره‌ای

2. کار کنارگی نبود جز نظاره‌ای

3. در بحر عشق عقل اگر راهبر بدی

4. هرگز کجا فتادی ازو برکناره‌ای

5. وانجا که بحر عشق درآید به جان و دل

6. عقل است اعجمی و خرد شیرخواره‌ای

7. در پردهٔ وجود ز هستی عدم شوند

8. آنها که ره برند درین پرده پاره‌ای

9. بسیار چاره می‌طلبی تا که سر عشق

10. یک دم شود به پیش تو چون آشکاره‌ای

11. گر صد هزار سال درین ره قدم زنی

12. تا تو تویی تو را نتوان کرد چاره‌ای

13. تو درد عشق خود چه شناسی که چون بود

14. تا بر دلت ز عشق نیاید کتاره‌ای

15. در هر هزار سال به برج دلی رسد

16. از آسمان عشق بدین سان ستاره‌ای

17. عطار اگر پیاده شوی از دو کون تو

18. در هر دو کون چون تو نباشد سواره‌ای


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
* من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم
شعر کامل
حافظ
* تواضع سر رفعت افرازدت
* تکبر به خاک اندر اندازدت
شعر کامل
سعدی
* خداوند بهرام و کیوان و هور
* خداوند فر و خداوند زور
شعر کامل
فردوسی