عطار_الهی نامهبخش چهاردهم (فهرست)

شمارهٔ 5-(3) حکایت آن مرد که صدقه بدرویشان می‬داد

1. بزرگی گفت پر شوقست جانم

2. که شد عمری که من دربندِ آنم

3. که از من صدقهٔ برسد بدرویش

4. که آن صدقه نبیند کس کم و بیش

5. چو رفتست این دقیقه بر زبانش

6. چنین گفتست هاتف آن زمانش

7. که تو باید اگر صاحب یقینی

8. که آن صدقه که بخشیدی نه بینی

9. تو همچون مُردهٔ بد می‌نمائی

10. که خود را مُرده و زنده بلائی

11. نخواهی زندگانی گر بدانی

12. که مردن بهترت زین زندگانی

13. اگر تو پیش دان و پیش بینی

14. همه کم کاستی خویش بینی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ندارد حاصلی سوز محبت را نهان کردن
* که عود زیر دامن از گریبان سر برون آرد
شعر کامل
صائب تبریزی
* آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
* آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
شعر کامل
حافظ
* زلف جانان را چه نسبت با حیات جاودان؟
* حیف باشد اینقدر کوتاه بین باد کسی!
شعر کامل
صائب تبریزی