بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2542

1. بعد مردن گر همین داغست وحشت‌زای من

2. خاک هم خالی در آتش می‌نماید جای من

3. گر به صد چاه جهنم سرنگون غلتم خوش است

4. در دل مأیوس خود یارب نلغزد پای من

5. صد جنون شور قیامت می‌تپد درگرد یاس

6. از ادبگاه خموشی تا لب گویای من

7. آرزوها بسکه در جیب نفس خون‌ کرده‌ام

8. بال طاووس است اگر موج است در دریای من

9. کو تأمل تا به کنه نسخهء خاکم رسد

10. بی‌غباری نیست خط صفحهٔ سیمای من

11. ای هوس چون‌گل فریب عشرت از رنگم مده

12. خون پروازیست در بال قفس فرسای من

13. روزگاری چشم مجنون داشت مشق گردشی

14. گردباد است این زمان در مکتب صحرای من

15. دستگاه عبرت اینجا جز تعلق هیچ نیست

16. می‌گشاید چشم من چون شمع خار پای من

17. کیست رنگ معنی از لفظم تواند کرد فرق

18. باده چون آب‌ گهر جوشید با مینای من

19. دیدهٔ آهو نگردد تهمت آلود بیاض

20. صبح یک خواب فراموش‌ست از شبهای من

21. هستی موهوم عرض بی‌نشانی هم نداد

22. ازنفس خون شد صدای شهپر عنقای من

23. می‌کشم چون صبح از اسباب این وحشت‌سرا

24. تهمت ربطی‌ که نتوان بست بر اجزای من

25. فرصت ازکف رفت و دل‌کاری نکرد، افسوس عمر

26. کاروان بگذشت و من در خواب مردم‌، وای من

27. کارگاه حیرتم بیدل خموشی باف نیست

28. ناله دارد تار و پود صورت دیبای من


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* با نسخۀ طبیب چه کار آن مریض را
* کز خون دیده شربت و از غم غذا کند
شعر کامل
جامی
* عاشقان پیدا و دلبر ناپدید
* در همه عالم چنین عشقی که دید
شعر کامل
مولوی
* سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کند
* همدم گل نمی‌شود یاد سمن نمی‌کند
شعر کامل
حافظ