غزل شمارهٔ 1
1. به امیدی که بگشاید ز لعل یار مشکل ها
2. خیال آن لب میگون چه خون افتاده در دلها
3. مخسب ای دیده چون نرگس به خوشخوابی و مخموری
4. که شبخیزان همه رفتند و بر بستند محمل ها
5. دلا در دامن پیر مغان زن دست و همت خواه
6. که بی سالک نشاید کرد قطعاً قطع منزل ها
7. سبکباران برون بردند رخت از بحر بی پایان
8. نمی یابند بیرون شو گران باران به ساحل ها
9. نظر ابن حسام از ماسوی بردند و او را بین
10. «مَتی ما تَلقَ مَن تَهوی دَع الدنیا وَ اهمِلها»
11. ز حد بگذشت مشتاقی یه جام باده باقی
12. «اَلا یا ایُّها الساقی ادر کَاساً وَناوِلها»
بعدی
هیچ نظری ثبت نشده