ابن حسام خوسفی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 88

1. زبس که می کند آن چشم فتنه بر من ناز

2. به جان رسید دل از عشوه های آن طناز

3. تطاول سر زلفس نمی توانم گفت

4. که کوتهست مرا عمر و قصه ایست ذراز

5. سرشکِ پرده در من ز عین غمّازی

6. بدان رسید که بر رو فکند مارا راز

7. چو دسترس نبود آستین کشیدن دوست

8. بر استانه ی او روی ما و خاک نیاز

9. دلم ز نرگش جادوی او حذر می کرد

10. خبر نداشت ز افسون غمزه ی غمّاز

11. خوش است یکدمه عیش ار زمانه دمساز است

12. ولی زمانه به یکدم نمی شود دمساز

13. ز روزگار شکایت نشاید ابن حسام

14. «زمانه با تو نسازد تو با زمانه بساز»


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در بهشت عافیت افتادم از بی حاصلی
* شد حصاری بی بری از سنگ طفلان بید را
شعر کامل
صائب تبریزی
* گر چه پیریم، از جوانان جهان خوشدلتریم
* خنده ها بر صبح دارد موی چون کافور ما
شعر کامل
صائب تبریزی
* ز اول هستی آوردم قفای نیستی خوردم
* کنون امید بخشایش همی‌دارم که مسکینم
شعر کامل
سعدی