فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 184

1. بر سر راهش فتاده غرق اشگم دید و رفت

2. زیرلب بر گریهٔ خونین من خندید و رفت

3. از دو عالم بود در دستم همین دین و دلی

4. یکنظر دردیده کردآن هر دون رادزدید ورفت

5. گرچه دل از پادرآمد در ره عشقش ولی

6. اندرین ره میتوان درخاک و خون غلطید و رفت

7. بر سربالینم آمد گفتمش یکدم بایست

8. تا که جان بر پایت افشانم زمن نشنید و رفت

9. جان بلب آمد زیاد آن لبم لیکن گرفت

10. از خیالش بوسهٔ دل جان نو بخشید و رفت

11. اینجهان جای اقامت نیست جای عبرتست

12. زینتش را دل نباید بست باید دید و رفت

13. فیض آمد تا زوصل دوست یابد کام جان

14. یکنظر نادیده رویش جان و دل بخشید ورفت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند
* بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست
شعر کامل
سعدی
* بهر موئی از آن زلف پریشان
* دل جمعی پریشان می‌توان یافت
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* زبان خامه ندارد سر بیان فراق
* وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق
شعر کامل
حافظ