فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 351

1. هر که دارد درد عشقی یاد درمان کی کند

2. هیچ عاقل عیش خود را ماتمستان کی کند

3. هر کسی در عشق تازد عشق او را سر شود

4. وانکه عشقش شد بسامان فکر سامان کی کند

5. دل نمیخواهد مرا با عاقلان هم صحبتی

6. مؤمن آئین عشق آهنگ کفران کی کند

7. هر ک ذوق بادهٔ عشق پریروئی چشد

8. آرزوی جوی و خم و حور و غلمان کی کند

9. ناصح ارمنع از چنین روئی کند بیهوده است

10. هرکه دارد چشم با این، گوش با آن کی کند

11. حرف خوبان ترک کن چون زاهدی بینی تو فیض

12. مرد زیرک نزد آنان ذکر اینان کی کند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ای خوشا خلعت نوروزی بستان افروز
* جامه از اطلس زنگاری و تاج از مخمل
شعر کامل
وحشی بافقی
* ما را سر باغ و بوستان نیست
* هر جا که تویی تفرج آن جاست
شعر کامل
سعدی
* مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
* به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
شعر کامل
حافظ