فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 490

1. ای که میجوئی برون از خویشتن دلدار خویش

2. در درون جان تست از خویشتن جویار خویش

3. پردهٔ دلدار تو جویای دلدار تو است

4. جستجو بگذار تا بینی رخ دلدار خویش

5. گر نداری تو بصر وام کن از وی بصر

6. تا به بینی در درون جان خود دلدار خویش

7. از گل رویش درون خویش را گلزار کن

8. زین گلستانها گذر کن باش خود گلزار خویش

9. بگذر از دری که آب و گل بود بنیاد آن

10. مسکن از دل ساز و از جان دار با خوددار خویش

11. از دل و جان ساز دارو باش خود هم جان و دل

12. هم دار خویش باش و هم تو خود دیار خویش

13. گر تجارت میکنی خود را بیار خود فروش

14. تا زیانت سود گردد باش خود بازار خویش

15. بی‌بصیرت کار کردن پشت برره کردنست

16. رو بصیرت کن پس روی کن در کار خویش

17. بار بر کس گر نهی دوش خودت گردد گران

18. دوش خودخواهی سبک بر کس میفکن بار خویش

19. در حقیقت هست آزار کسان آزار خود

20. بگذر از آزار کس فارغ شو از آزار خویش

21. فیض را بس زار دیدم گفتمش زار کهٔ

22. گفت حاشا یار من من زار خویشم زار خویش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بی عمر زنده‌ام من و این بس عجب مدار
* روز فراق را که نهد در شمار عمر
شعر کامل
حافظ
* می‌دهد هر کسش افسونی و معلوم نشد
* که دل نازک او مایل افسانه کیست
شعر کامل
حافظ
* بغیر اشک که راه نگاه من بندد
* که دیده قافله ای چشم راهزن بندد؟
شعر کامل
صائب تبریزی