فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 741

1. بود بدتر زهر زهری مزیدن

2. سرانگشت پشیمانی گزیدن

3. چرا عاقل کند کاری که باید

4. سرانگشت پشیمانی گزیدن

5. نخست اندیشه میکن تا نیاید

6. سرانگشت پشیمانی گزیدن

7. بجز بحر گنه لایق نباشد

8. سرانگشت پشیمانی گزیدن

9. برای معصیت باشد عقوبت

10. سرانگشت پشیمانی گزیدن

11. چوبد کردی نباشد چاره الا

12. سرانگشت پشیمانی گزیدن

13. چرا باید گنه کردن پس آنگه

14. سر انگشت پشیمانی گزیدن

15. بنازم طاعت حق کان ندارد

16. سر انگشت پشیمانی گزیدن

17. ز من بشنو که کار جاهلانست

18. سر انگشت پشیمانی گزیدن

19. چو واقع شد زیان سودی ندارد

20. سر انگشت پشیمانی گزیدن

21. لکیلاتاسون کی میگذارد

22. سر انگشت پشیمانی گزیدن

23. چو بر وفق قضا آمد چه حاصل

24. سر انگشت پشیمانی گزیدن

25. بس است ای فیض تن زن تا نباید

26. سر انگشت پشیمانی گزیدن

27. سخن که میکشد جائی که باید

28. سر انگشت پشیمانی گزیدن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ز خاور برآید سوی باختر
* نباشد ازین یک روش راست‌تر
شعر کامل
فردوسی
* گر به چشم دل جاناجلوه های ما بینی
* در حریم اهل دل جلوه خدا بینی
شعر کامل
رهی معیری
* چند باشی همچو خون مرده پنهان زیر پوست؟
* همتی کن، پوست را بشکاف بر خود چون انار
شعر کامل
صائب تبریزی