فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 902

1. چه شود گر تو شوی جان کسی

2. شبکی سر زده مهمان کسی

3. پیشت آرد ز دل و جان خانی

4. بپذیری بکرم خوان کسی

5. دل و جان اردل و جان آرد پیش

6. ای فدای تو دل و جان کسی

7. همه جانها بفدای تو شود

8. که تو هم جانی و جانان کسی

9. گر ملامت کندم واعظ شهر

10. دل من نیست بفرمان کسی

11. سخنی رفت ز خوبی گفتم

12. آیتی آمده در شأن کسی

13. ظلمت زلف تو کفر است و ضلال

14. نور رخسار تو ایمان کسی

15. خال و خط تو و روی چو مهت

16. آیت و سورت و قرآن کسی

17. میکند فیض نثارت چه شود

18. بپذیری بکرم جان کسی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گر خود رقیب شمع است اسرار از او بپوشان
* کان شوخ سربریده بند زبان ندارد
شعر کامل
حافظ
* سلطان صفت همی‌رود و صد هزار دل
* با او چنان که در پی سلطان رود سپاه
شعر کامل
سعدی
* لب به هر طعمه میالای که دندان شکند
* بر سر خوان فرومایه ز پالودۀ قند
شعر کامل
جامی