فروغی بسطامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 210

1. با وجود نگه مست تو هشیار نماند

2. پس از این ساقی خود باش که دیار نماند

3. در خور دولت بیدار نگردد هرگز

4. آن که شب تا سحر از عشق تو بیدار نماند

5. زنیهار از تو که هنگام شهادت ما را

6. زیر تیغت به زبان حالت زنهار نماند

7. بس که آلوده شد از خون خریدارانت

8. مشت خاکی به سر کوچه و بازار نماند

9. چه نشاطی است ندانم سر سودای تو را

10. که به بازار غمت جای خریدار نماند

11. کو اسیری که از آن طره به زنجیر نرفت

12. کو شکاری که در این حلقه گرفتار نماند

13. عشق مردانه به رزم آمد و تدبیر گریخت

14. یار بی‌پرده به بزم آمد و اغیار نماند

15. خسته‌ام کرد چنان در محبت که طبیب

16. تا خبردار شد از هستیم آثار نماند

17. تا صبا دم زده از طره مشک‌افشانش

18. مشک خون ناشده در طبلهٔ عطار نماند

19. گردشی دیدم از آن چشم فروغی که مرا

20. هیچ حاجت به در خانهٔ خمار نماند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سفر دراز نباشد به پای طالب دوست
* که زنده ابدست آدمی که کشته اوست
شعر کامل
سعدی
* رفتی و همچنان به خیال من اندری
* گویی که در برابر چشمم مصوری
شعر کامل
سعدی
* مدار نقطه بینش ز خال توست مرا
* که قدر گوهر یک دانه جوهری داند
شعر کامل
حافظ