فروغی بسطامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 483

1. خوشا شبی که به آرامگاه من باشی

2. من آسمان تو باشم، تو ماه من باشی

3. کمان نهم به کمان زلف ز نیروی عشق

4. تو گر نشانهٔ تیر نگاه من باشی

5. تو را دو زلف شب آسا برای آن دادند

6. که واقف از من و روز سیاه من باشی

7. من از دو نرگس مست تو چشم آن دارم

8. که آگه از نگه گاه گاه من باشی

9. به حکم عشق و تقاضای حسن می‌باید

10. که من گدای تو باشم، تو شاه من باشی

11. پس از هلاک به خاکم بیا که می‌ترسم

12. علی الصباح جزا عذرخواه من باشی

13. اگر چه هیچ امید از تو بر نمی‌آید

14. همین بس است که امیدگاه من باشی

15. بتان کج کله آنجا که در میان آیند

16. تو در میان بت کج کلاه من باشی

17. چو نیست قسمت من عافیت همان بهتر

18. که آفت من و حال تباه من باشی

19. از آن به چشم خود ای اشک مسکنت دادم

20. که در بیان محبت گواه من باشی

21. به گریه گفتمش آیا گذر کنی بر من

22. به خنده گفت اگر خاک راه من باشی

23. فروغی از پی آن زلف و چهره تا نروی

24. چگونه با خبر از اشک و آه من باشی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دارالقرار خانهٔ جاوید آدمیست
* این جای رفتنست و نشاید قرار کرد
شعر کامل
سعدی
* هر کجا ویران بود آن جا امید گنج هست
* گنج حق را می‌نجویی در دل ویران چرا
شعر کامل
مولوی
* دلا در ملک شبخیزی گر از اندوه نگریزی
* دم صبحت بشارتها بیارد زآن دیار آخر
شعر کامل
حافظ