هاتف اصفهانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 43

1. گفتیم درد تو عشق است و دوا نتوان کرد

2. دردم از توست دوا از تو چرا نتوان کرد

3. گر عتاب است و گر ناز کدام است آن کار

4. که به اغیار توان کرد و به ما نتوان کرد

5. من گرفتم ز خدا جور تو خواهد همه کس

6. لیک جور این همه با خلق خدا نتوان کرد

7. فلکم از تو جدا کرد و گمان می‌کردم

8. که به شمشیر مرا از تو جدا نتوان کرد

9. سر نپیچم ز کمندت به جفا آن صیدم

10. که توان بست مرا لیک رها نتوان کرد

11. جا به کویت نتوان کرد ز بیم اغیار

12. ور توان در دل بی‌رحم تو جا نتوان کرد

13. گر ز سودای تو رسوای جهان شد هاتف

14. چه توان کرد که تغییر قضا نتوان کرد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بد و نیک بر ما همی بگذرد
* نباشد دژم هرکه دارد خرد
شعر کامل
فردوسی
* چه جای صحبت نامحرم است مجلس انس
* سر پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد
شعر کامل
حافظ
* پروانه بر آتش زند از بهرتو خود را
* ای شمع تو هم حرمت پروانه نگه دار
شعر کامل
وحشی بافقی