هلالی جغتایی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 153

1. ماه من، زلفت شب قدرست و رویت روز عید

2. در سر ماهی شب و روز به این خوبی که دید؟

3. سرو من برخاست، از قدش قیامت شد پدید

4. غیر آن قامت که من دیدم قیامت را که دید؟

5. آن زنخدان را که پر کردند ز آب زندگی

6. بر کفم نه، کز کما نازکی خواهد چکید

7. چون در آغوشت گرفتم قالب من جان گرفت

8. غالباً جان‌آفرین جسم تو از جان آفرید

9. چون کف پایت نهادی بر دلم آرام یافت

10. دست ازو گر باز داری همچنان خواهد تپید

11. چون که بگذشتی تو اشک من روان شد از پیت

12. عزم پابوس تو دارد، هر کجا خواهد رسید

13. می‌کشم بار غم از هجران و این کوه بلاست

14. من ندانم کین بلا را تا به کی خواهم کشید؟

15. وه! چه پیش آمد، هلالی، کان غزال مشک‌بوی

16. ناگهان از من رمید و با رقیبان آرمید؟


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گر تیغ برکشد که محبان همی‌زنم
* اول کسی که لاف محبت زند منم
شعر کامل
سعدی
* دلم شکستی و رفتی خلاف شرط مودت
* به احتیاط رو اکنون که آبگینه شکستی
شعر کامل
سعدی
* سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب
* این همه از نظر لطف شما می‌بینم
شعر کامل
حافظ