هلالی جغتایی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 159

1. دلا گر عاشقی بنشین که جانانت برون آید

2. بر آن در منتظر می‌باش، تا جانت برون آید

3. اگر صد سال آب از گریه بر آتش زنند چشمم

4. هنوز از سینهٔ من سوز هجرانت برون آید

5. ز تاب آتش می، چون عرق ریزد گل رویت

6. زلال رحمت از چاه زنخوانت برون آید

7. چه بینم آفتابی را، که از جیب فلک سرزد؟

8. خوش آن ماهی، که هر صبح از گریبانت برون آید

9. سوار خاک میدان توام، آهسته جولان کن

10. نمی‌خواهم که گردی هم ز میدانت برون آید

11. هلالی خواستی که از ضعف تن افغان کنی اما

12. تو آن قوت کجا داری که افغانت برون آید؟


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
* به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
شعر کامل
حافظ
* هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
* در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
شعر کامل
حافظ
* خبرت هست که بلبل ز سفر بازرسید
* در سماع آمد و استاد همه مرغان شد
شعر کامل
مولوی