هلالی جغتایی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 207

1. مردم و خود را ز غم‌های جهان کردم خلاص

2. عالمی را هم ز فریاد و فغان کردم خلاص

3. در غم عشق جوانی می‌شنیدم پند پیر

4. خویشتن را از غم پیر و جوان کردم خلاص

5. خوش زمانی دست داد از عالم مستی مرا

6. کز دو عالم خویش را در یک زمان کردم خلاص

7. گفتمش آخر هلالی را ز هجران سوختی

8. گفت او را از بلای جاودان کردم خلاص


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* حیله در شرع محبت بازی خود دادن است
* خون خصم خویش را پرویز نامردانه ریخت
شعر کامل
صائب تبریزی
* من مرغکی پربسته‌ام زان در قفس بنشسته‌ام
* گر زان که بشکستی قفس بنمودمی پرواز را
شعر کامل
سعدی
* مردمی و رادمردی زو همی بوید بطبع
* همچنان کز کلبه عطار بوید مشک و بان
شعر کامل
فرخی سیستانی