هلالی جغتایی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 231

1. عیدست، برون آی که حیران تو گردم

2. قربان خودم ساز، که قربان تو گردم

3. خاکم به رهت، جلوه‌کنان، رخش برانگیز

4. تا خیزم و گرد سر تو گردم

5. جمعیت آسوده‌دلان از دل جمع‌ست

6. جمعیت من آن که، پریشان تو گردم

7. زین گونه که از شادی وصلت خبرم نیست

8. مشکل که خلاص از غم هجران تو گردم

9. من عاجزم از خدمت مهمان خیالت

10. این خود چه خیال‌ست که مهمان تو گردم؟

11. تا یافتم از شادی وصل تو حیاتی

12. ترسم که هلاک از غم هجران تو گردم

13. بر خاک درت من که و تشریف غلامی؟

14. ای کاش توانم سگ دربان تو گردم

15. گفتی که به جان بندهٔ ما باش هلالی

16. تا جان بودم بندهٔ فرمان تو گردم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در چمن هر دم که چون عرعر خرامان می‌شدی
* خنده بر بالای سرو بوستان می‌آمدت
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* باده‌ات از کوه سکونت برد
* عیب مکن زان که وقاریم نیست
شعر کامل
مولوی
* چو لاله سینهٔ من چاک شد، بیا و ببین
* که از تو بر دل پرخون چه داغ‌ها دارم؟
شعر کامل
هلالی جغتایی