هلالی جغتایی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 81

1. آمد آن سنگین‌دل و صد رخنه در جان کرد و رفت

2. ملک جان را از سپاه غمزه ویران کرد و رفت

3. آن که در زلفش پریشان دل ما جمع بود

4. جمع ما را همچو زلف خود پریشان کرد و رفت

5. قالب فرسودهٔ ما خاک بودی کاشکی

6. بر زمین کان شهسوار شوخ جولان کرد و رفت

7. گر دل از دستم به غارت برد چندان باک نیست

8. غارت دل سهل باشد، غارت جان کرد و رفت

9. رفتی و دل بردی و جان من از غم سوختی

10. بازگرد آخر، که چندین ظلم نتوان کرد و رفت

11. دل به سویش رفت و در هجران مرا تنها گذاشت

12. کار بر من مشکل و بر خویش آسان کرد و رفت

13. در دم رفتن هلالی جان به دست دوست داد

14. نیم‌جانی داشت، آن هم صرف جانان کرد و رفت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هر آدمی که کشتهٔ شمشیر عشق شد
* گو غم مخور که ملک ابد خونبهای اوست
شعر کامل
سعدی
* در آفتاب قیامت چه کار خواهی کرد؟
* اگر به سایه گریزی ز آفتاب اینجا
شعر کامل
صائب تبریزی
* آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت
* غم نمی گردد جدا از جان مسکینم هنوز
شعر کامل
رهی معیری