جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1008

1. ای که دیدی رخ آن دلبر پیمان شکنم

2. یا رسیدی به سرِ کوی بت سیم تنم

3. چه شود گر بگذاری که به صد گونه نیاز

4. چشم تو بوسه زنم در قدمت سر فگنم

5. گر مرا زهرۀ آن نیست که بینم رخ او

6. باری آن چشم که بیند رخ او بوسه زنم

7. ور به کویش نتوانم که برم ره باری

8. سر بر آن پای که آنجا رسد ایثار کنم

9. روزم از شب بتر و شب بتر از روز بود

10. هیچ دشمن به چنین روز مبادا که منم

11. ای اجل زودترم شربت مرگی بچشان

12. تا به کی خونِ جگر نوشم و جان چند کنم

13. جامیا بس که کنم درد دل خونين شرح

14. جای آن دارد اگر خون بچکد از سخنم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دروازه هستی را جز ذوق مدان ای جان
* این نکته شیرین را در جان بنشان ای جان
شعر کامل
مولوی
* ایکه از بهر نمازت گوش جان بر قامتست
* قامتی را جوی کاید سرو پیشش در نماز
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* دلی دارم که از تنگی درو جز غم نمی‌گنجد
* غمی دارم ز دلتنگی که در عالم نمی‌گنجد
شعر کامل
محتشم کاشانی