جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 171

1. یار رفت از دیده لیکن روز و شب در خاطرست

2. اگر به صورت غايبست اما به معنی حاضرست

3. عاشق اندر ظاهر و باطن نبيند غیر دوست

4. پیش اهل باطن این معنی که گفتم ظاهرست

5. در حضور دوست هر جانب نظر کردن خطاست

6. یک زمان حاضر نشین ای دل که جانان ناظرست

7. خاطرم خوش نیست هرگز جز به زیر بار عشق

8. پیش عاشق هرچه جز عشقست بار خاطرست

9. عاشق درویش تا دانست ذوق صبر و شُکر

10. بر جفاهای تو صابر وز بلاها شاکر است

11. آن دهان را سرّ غيب الغيب دان کز شرح آن

12. هم اشارت مانده عاجز هم عبارت قاصرست

13. آن پری رو را به افسون سخن تسخیر کرد

14. زان سبب گویند شاعر نیست جامی ساحرست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تیره روزان جهان را به چراغی دریاب
* تا پس از مرگ ترا شمع مزاری باشد
شعر کامل
صائب تبریزی
* بساط عمر مرا گو فرونورد زمانه
* که من حکایت دیدار دوست درننوردم
شعر کامل
سعدی
* ز گرد خوان نگون فلک طمع نتوان داشت
* که بی ملالت صد غصه یک نواله برآید
شعر کامل
حافظ