جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 518

1. ز خاکم چو خونین گیایی برآید

2. ز هر شاخ برگ وفایی برآید

3. چو آتش مشوبند و سرکش مبادا

4. که دود از دل مبتلایی برآید

5. به بوی تو از جا جهم مست و بی خود

6. ز هر سو که آوازِ پایی برآید

7. نکو گوش کن کان منم گِرد کویت

8. چو شب هافغانِ گدایی برآید

9. دَوَم پیش چون اشک و حال تو پرسم

10. ز کوی تو چون آشنایی برآید

11. طبيبا یکی دفتر خویش بگشا

12. بود درد ما را دوایی برآید

13. بسی باید از دیده خون ریخت جامی

14. که کام دل از دل ربایی برآید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تصویرهای ناخوش و اندیشه رکیک
* از طبع سست باشد و این نیست سوی دوست
شعر کامل
مولوی
* عشق پیری است که ساغر زده‌ایم از کف او
* عقل طفلی است که دانا شده در مکتب ما
شعر کامل
فروغی بسطامی
* باغ سلام می‌کند سرو قیام می‌کند
* سبزه پیاده می‌رود غنچه سوار می‌رسد
شعر کامل
مولوی