جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 522

1. چه شد یارب که آن سرو خرامان دیر می آید

2. سوار چابک من سوی میدان دیر می آید

3. ز هر سویی سپاهی از پری رویان رسید امّا

4. چه حاصل دادخواهان را که سلطان دیر می آید

5. ز جانم یک رمق ماندست و تیغش آروز دارم

6. به قتل من دریغ آن نامسلمان دیر می آید

7. نمی دانم چه شد کز تَرکش آن تُرک عاشق کش

8. به جانم تیز زهرآلوده پیکان دیر می آید

9. سموم هجر عالم سوز و ابر لطف او بی نم

10. دریغا کِشت ما شد خشک و باران دیر می آید

11. برو ای زاهد خودبین مجو سامان کار از ما

12. که رسوا گشته خوبان به سامان دیر می آید

13. چو صبح وصل او خواهد دمیدن عاقبت جامی

14. مخور غم گر شب هجران به پایان دیر می آید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* باز خون دلم از دیده روان خواهد شد
* چشمم از هر مژه خونابه فشان خواهد شد
شعر کامل
جامی
* ای نفس اگر به دیدهٔ تحقیق بنگری
* درویشی اختیار کنی بر توانگری
شعر کامل
سعدی
* رزق اگر بر آدمی عاشق نمی باشد، چرا
* از زمین گندم گریبان چاک می آید برون؟
شعر کامل
صائب تبریزی