جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 621

1. چو تُرک سرکشم بر عزم میدان پشت زین گیرد

2. چو گوی اندر خم چوگان سرِ مردان دین گیرد

3. به کس چون خلعت وصلش پسندم کز حسد میرم

4. اگر خاکش ببوسد دامن و باد آستین گیرد

5. کُله چون کج نهاده لب می آلوده برون آید

6. به یک عشوه ز شاهان جهان تاج و نگین گیرد

7. ننالم گر خورم صد تیر بر جان از کمالِ او

8. ندارم تاب آن کز من خمِ ابروش چین گیرد

9. ز نو رسته خطش گردِ شکر مردم معاذالله

10. ز روزی کش غبار مشک گرد یاسمین گیرد

11. من بی خواب هر شب آستانش را کنم بالین

12. به قصد آنکه آنجا شایدم خواب پسین گیرد

13. خط سبزش به بالای لب نوشین به آن ماند

14. که طوطی رنگ پرهای مگس در انگبین گیرد

15. به هر محمل چو مجنون غیر لیلی کس نمی بیند

16. چه دور از وی اگر دنبال هر محمل نشین گیرد

17. گیاه درد و غم را بیخ گردد رگ رگ جامی

18. چو با اندوه هجران جای در زیر زمین گیرد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ضرورتست که نیک کند کسی که شناخت
* که نیکی و بدی از خلق داستان ماند
شعر کامل
سعدی
* همین بس شاهد یکرنگی معشوق با عاشق
* که بلبل عاشق است و گل گریبان پاره می سازد
شعر کامل
صائب تبریزی
* آن نه شب بود در ایام لیلی هر صباح
* آسمان شب تا سحر بر حال مجنون می‌گریست
شعر کامل
هلالی جغتایی