جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 713

1. برسر از چتر مرصّع سایه ات می گسترند

2. یا تماشا را ملایک بافته پر در پرند

3. پرسش حال اسیران می کنی گاهی ز دور

4. با رقیبانت همی بینند و خونی می خورند

5. افگنی سرهای مشتاقان به ره تا دیگران

6. چون نهند اندر رهت پا، اول از سر بگذرند

7. بو که تو یکبارشان بی پیرهن گیری به بر

8. عاشقان زین آرزو، هردم گریبان می درند

9. گفتی ام بشمر غنیمت های اهل عشق را

10. عاشقان جز دولت، عشقت، غنيمت نشمرند

11. با غم دل من خوشم با گلشن و با غم چه کار

12. عشق بازان دیگرند و عیش سازان دیگرند

13. جان فدای قاصدان بادا که گه گه پیش تو

14. نام جامی می برند و نامه ای می آورند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هر ساعت از نو قبله‌ای با بت پرستی می‌رود
* توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را
شعر کامل
سعدی
* ماجرای دل دیوانه بگفتم به طبیب
* که همه شب در چشمست به فکرت بازم
شعر کامل
سعدی
* گر روز حشر پرده ز رویش برافکنند
* ایزد به روی بنده نیارد گناه را
شعر کامل
نظیری نیشابوری