جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 752

1. با تو یکجا نمی توانم بود

2. وز تو یکتا نمی توانم بود

3. با تو دارم چو تن به جان پیوند

4. تن تنها نمی توانم بود

5. بر سرِ کوی تو ز بیم رقیب

6. آشکارا نمی توانم بود

7. بی تو بالین نشایدم ز حریر

8. سر به خارا نمی توانم بود

9. بر دلم بی تو شهر تنگ آمد

10. جز به صحرا نمی توانم بود

11. بدَرَم خرقۀ شکیبایی

12. چون شکیبا نمی توانم بود

13. بستم از ناله لب ترا زین بیش

14. اندُه افزا نمی توانم بود

15. من و قطع ره عدم چه کنم

16. بی تو قطعا نمی توانم بود

17. جز به آزار تیغت آسوده

18. جامی آسا نمی توانم بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به جانب سفر آن تُرک تندخو رفتست
* خبر دهید مرا کز کدام سو رفتست
شعر کامل
جامی
* دل به زنار سر زلف بتان خواهم بست
* خویشتن را به ره کفر سمر خواهم کرد
شعر کامل
فروغی بسطامی
* گرت کسی بپرستد ملامتش نکنم من
* تو هم در آینه بنگر که خویشتن بپرستی
شعر کامل
سعدی