کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1040

1. کاش که سرو ناز ما از در ما در آمدی

2. تا شب هجر کم شدی روز جفا سر آمدی

3. خوش بود ار سحر گهی نزد ستم رسیدگان

4. از دم فاصنة صبا مزده دلبر آمدی

5. در دم آخر ار بدی بر من خسته اش گذر

6. جان به لب رسیده ام خرم و خوش بر آمدی

7. اگه به چمن در آمدی شاهد سرو قد ما

8. گل ز حیای روی او سرخ به هم بر آمدی

9. بنده وقت آن دمم کان بث شوخ عشوه گر

10. وعده بدادی از رهی وز ره دیگر آمدی

11. زودترش فرو رود پای به گل درین هوس

12. بر سر کوی زیر کی هر که بود سر آمدی

13. جور و جفای بیحدش از دل ما به در شدی

14. روزی اگر کمال را مونس و غمخور آمدی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بکوبید دهل‌ها و دگر هیچ مگویید
* چه جای دل و عقلست که جان نیز رمیده‌ست
شعر کامل
مولوی
* چو بستی کمر بر در راه آز
* شود کار گیتیت یکسر دراز
شعر کامل
فردوسی
* چند چون طفل ز انگشت کسی شیر کشد؟
* ز استخوان چند کسی ناز طباشیر کشد؟
شعر کامل
صائب تبریزی