کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1042

1. گر از در به تیم برانی نو دانی

2. اگر کشته خویش خوانی تو خوانی

3. مرا گفته خوانمت با برانم

4. ندانم من اینها تو دائی نو دانی

5. هنوزت نفشانده جانها ز دامن

6. ز ما آستین برفشانی تو دانی

7. هنوزت چکان شیر مادر از

8. ر ز دل های ما خون چکانی

9. بها چه پرسی چه داغست این بر دل تو

10. تو دائی تو خود کرده آن نشانی

11. چه گونی ضعیفی نوری چیست حکمت

12. تو دائی طبیبی تو این ناتوانی

13. کمال از دل ریش دبد آشکارا

14. تر دانی که درمان درد نهانی نو دانی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* فلک به مردم نادان دهد زمام مراد
* تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس
شعر کامل
حافظ
* آن چه بر من می‌رود دربندت ای آرام جان
* با کسی گویم که در بندی گرفتار آمدست
شعر کامل
سعدی
* علم آدمیتست و جوانمردی و ادب
* ورنی ددی، به صورت انسان مصوری
شعر کامل
سعدی