کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 303

1. آن به ز بتان گوی لطافت به ذقن

2. لبهاش دل پسته خندان به دهن برد

3. برد آن روز که شطرنج جفا گستری آموخت

4. در اول بازی رخ خوبش دل من برد

5. می کرد حکایت در از آن لطف بناگوش

6. هر جا صنمی گوش سوی در عدن برد

7. در حسرت فلا تو ز بس گریه مرا آب

8. بر داشت چو خاشاک موی سر و چمن برد

9. دل بود به جان آمده در تن ز غریبی

10. در زلف تو بارش کشش حب وطن برد

11. پستاند رقیبم سر زلفت ز کف و رفت

12. نوشد مثل کهنه که خر رفت و رسن برد

13. آن دل که نبردند کمال او نر به صد سال

14. آن دل که غمزه به یک چشم زدن برد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شکرانه‌ای که شاه نکویان شدی به حسن
* می‌باید التفات به حال گدا کنی
شعر کامل
فروغی بسطامی
* گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد
* گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید
شعر کامل
حافظ
* هر آدمی که کشتهٔ شمشیر عشق شد
* گو غم مخور که ملک ابد خونبهای اوست
شعر کامل
سعدی