کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 315

1. افتاد دل از پای و ندانم ز چه افتاد

2. فریاد ز شوخی که ملول است ز فریاد

3. هر خانه که در کوی طرب ساخته بودیم

4. سیلاب غمش آمد و بر کند ز بنیاد

5. گوید به رقیبان که فراموش کنیدش

6. بنگر بچه فن می کند از عاشق خود باد

7. مجنون چه کند کاین کشش از جانب ایلیست

8. گر میل نمیدید دل از دست نمی داد

9. منعم مکنید از لب شیرین که در آخر

10. گشتند پشیمان همه از کشتن فرهاد

11. فرهاد به جز سنگ نمی سفت و من امروز

12. در سفته ام از عشق به بین صنعت استاد

13. بفرست به خوارزم کمال این همه دره

14. گز شوق بغلطنه به آواز گهر زاد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تا چند ز خون مژه در کوی تو احباب
* صد نامه نویسند و جواب از تو نخواهند
شعر کامل
فروغی بسطامی
* مگر از هیت شیرین تو می‌رفت حدیثی
* نیشکر گفت کمر بسته‌ام اینک به غلامی
شعر کامل
سعدی
* فراش خزان ورق بیفشاند
* نقاش صبا چمن بیاراست
شعر کامل
سعدی