کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 610

1. نیست از سوز تو جانرا نه گزیر

2. سر ندارد ز سر خنجر تیز تو ستیز

3. و نه گریز آرزو میبرم آن سوز زهی آتش طبع

4. خاطرم می کشد آن تیغ زهی خاطر تیز

5. گفتهای زلف کجم دار بدست و مگوی

6. ماند این هم به همان نکته که کج دار و مریز

7. نیست شرط ادب ای گرد بر آن در منشین

8. زحمت خود برای باد از آن که برخیز

9. خلق گویند گریز از ستم زلف و رخش

10. روز روشن به چنین بند چه امکان گریز

11. هر که خواند از سخنم وصف رخ خوب تو گفت

12. نکند کس به ازین معنی ناز ک انگیز

13. دست زد در رسن زلف تو دزدیده کمال

14. بافتی دزد در دستش هم از آنجا آویز


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چون گل شکفته باش درین انجمن که صبح
* تسخیر کرد روی زمین را به نوشخند
شعر کامل
صائب تبریزی
* کدام آلاله می‌بویم که مغزم عنبرآگین شد
* چه ریحان دسته بندم چون جهان گلزار می‌بینم
شعر کامل
سعدی
* هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی
* پیداست نگارا که بلند است جنابت
شعر کامل
حافظ