کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 697

1. بکش به ناز مرا ای به غمزه آفت مردم

2. که من به ناز نو خو کرده ام نه ناز و تنعم

3. چو از دردت به در کعبه رفتم و بنشستم

4. کبوتری ز حرم بانگ برکشید که قم قم

5. مرا که می رسد از غیب صد لطیفه شیرین

6. چو می رسم به دهان تو می شود سخنم گم

7. بیار جام خمار اشکنی به جان تو ساقی

8. که سرگرانم و سوگمد میخورم برخم

9. به پای بوس تو زآن دم که یافتیم بشارت

10. لب امید فراهم نمی شود ز تبسم

11. در آب دیده فرو رفته ام چو مردم آبی

12. نکرد دیده من بر من غریب ترحم

13. شنیدم که تو گفتی بد است حال فلانی

14. ترا که گفت که بگشا زبان به غیبت مردم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دلت گر به راه خطا مایلست
* ترا دشمن اندر جهان خود دلست
شعر کامل
فردوسی
* غرق تمنای توام موجی ز دریای تو ام
* من نخل سرکش نیستم تا خانه در ساحل کنم
شعر کامل
رهی معیری
* چه عقده‌هاست به کار دلم ز بخت سیاه
* که زلف دوست بلند است و دست من کوتاه
شعر کامل
فروغی بسطامی