کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 714

1. چه خسته میکنی ای جان به غمزه خاطر مردم

2. یکی نگر سوی غمدیدگان به چشم ترم

3. شنیده ام که تو گفتی بد است حال فلامی

4. را که گفت که بگشا دهن به غیبت مردم

5. شبی که با تو نشیئم کدام بخت و سعادت

6. دمی که با تو بر آرم کدام ناز و تنعم

7. اگر به صدر چمن میگذشت سرو به بالا

8. به عهد قد تو دیگر نداشت حد تقدم

9. بر آستان تو زاندم که بافتیم بشارت

10. لب امید فراهم نمی شود ز تبسم

11. شب فراق مپرسید از کمال حکایت

12. چو گل برفت نیاید ز عندلیب تکلم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* پند پیرانه دهد واعظ شهرم لیکن
* من نه آنم که دگر پند کسی بپذیرم
شعر کامل
حافظ
* چون صدف در پرده های دل نهفتم اشک را
* گوهر خود را به هر بیدرد ننمودم چو شمع
شعر کامل
صائب تبریزی
* مرا ز روز قیامت غمی که هست این است
* که روی مردم عالم دوبار باید دید
شعر کامل
صائب تبریزی