کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 910

1. گفتم ملکی با بشری گفت که هردو

2. کانه نمکی با شکری گفت که هردو

3. گفتم به لطافت گلی ای سرو قبا پوش

4. یا نی شکری یا گهریه گفت که هردو

5. گفتم به خط سبز و لب لعل روانبخش

6. آب خضری یا خضری گفت که هردو

7. گفتم بجبینی که به آن روی توان دید

8. با آئینه یا قمری گفت که هردو

9. گفتم که به یک عشوه ربانی ز سرم عقل

10. با هوش من از تن ببری گفت که هردو

11. گفتم دل مائی که ندانیم کجائی

12. با دیده اهل نظری گفت که هردو

13. گفتم ز کمالی تو چنین بیخبر و بس

14. با خود ز جهان بیخبری گفت که هردو


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
* در و دیوار گواهی بدهد کاری هست
شعر کامل
سعدی
* من خراباتیم و عاشق و دیوانه و مست
* بیشتر زین چه حکایت بکند غمازم
شعر کامل
سعدی
* از غرور بی نیازی بارها بال هما
* بر سر من سایه افکنده است و سر پیچیده ام
شعر کامل
صائب تبریزی