کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 955

1. ای بار نازنین مگر از فتنه زاده ای

2. کامروز چشم فتنه گری بر گشاده ای

3. در ملک حسن خسرو و خوبان نونی ولیک

4. داد مرا نو از لب شیرین نداده ای

5. هستند در زمان تو خوبان گلعذار

6. لیکن از این میانه تو زیبا فتاده ای

7. چون آفتاب بر همه روشن شد آنکه تو

8. از حسن و لطف از مه تابان زیاده ای

9. از خط تو زغالیه هر نقطه ای که هست

10. داغی ست آنکه بردل عنبر نهاده ای

11. با آنکه ریخت غمزة شوخ تو خون ما

12. با عاشقان هنوز به جنگ ایستاده ای

13. گفتم کمال از قد سرو نو بر نخورد

14. عشقت بگفت رو که در این ره پیاده ای


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید
* تا ندیدست تو را بر منش انکاری هست
شعر کامل
سعدی
* ز مکر سبحه شماران خدا نگه دارد!
* که صد سرست به یک حلقه کمند آنجا
شعر کامل
صائب تبریزی
* گفتا کجاست خوشتر گفتم که قصر قیصر
* گفتا چه دیدی آن جا گفتم که صد کرامت
شعر کامل
مولوی