کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 957

1. تا برخسار مه از غالیه چوگان زده ای

2. رقم غالیه سان بر مه تابان زده ای

3. بلبل مست نمی آید از این حال به هوش

4. چو سرا پرده مشکین به گلستان زده ای

5. سنبل تازه بر آن عارض گلرنگ ترا

6. خط سبزیست که بر دفتر خوبان زده ای

7. با چنین قامت زیبا که تو داری صنما

8. و بر راستی سرو خرامان زده ای

9. تا چرا سر دل خویش ندارد به زبان

10. آتش اندر دهن شمع شبستان زده ای

11. زان لبان شکر افشان همه شب تا به سحر

12. بوسه بر جام می باده پرستان زده ای

13. از چه باب است کمال اینکه ز نادانی خویش

14. حلقه بی ادبی بر در جانان زده ای


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گر مزاج نخل و نحل از لطف او یابد مدد
* نیش او پر نوش گردد خار آن خرما شود
شعر کامل
سلمان ساوجی
* خدا را ای نصیحتگو حدیث ساغر و می گو
* که نقشی در خیال ما از این خوشتر نمی‌گیرد
شعر کامل
حافظ
* سپند خال ازان دایم است پابرجا
* که چشم زخم به آن آتشین لقا نرسد
شعر کامل
صائب تبریزی