خاقانی_دیوانقصیده ها (فهرست)

شمارهٔ 115 - در رثاء امام عز الدین ابوعمر و اسعد

1. کو دلی کانده کسارم بود و بس

2. از جهان زو بوده‌ام خشنود و بس

3. مرغ دیدی کو رباید دانه را

4. محنت این دل هم چنان بربود و بس

5. من ز چرخ آبگون نان خواستم

6. او جگر اجری من فرمود و بس

7. چرخ بر من عید کرد و هر مهم

8. ماه نوصاع تهی بنمود و بس

9. من زکات استان او در قحط سال

10. هم بصاعی باد می‌پیمود و بس

11. ز آتش دولت چو در شب ز اختران

12. گرمیی نادیده دیدم، دود و بس

13. مایهٔ سلوت به غربت شد ز دست

14. دل زیان افتاد و محنت سود و بس

15. تا به تبریزم دو چیزم حاصل است

16. نیم نان و آب مهران رود و بس

17. زیر خاک آساید آن کز تخم ماست

18. تخم هم در زیر خاک آسود و بس

19. چون بروید تخم محنت‌ها کشد

20. محنت داسش که سر بدرود و بس

21. آتش از دست فلک سودم به دست

22. کو به پای غم چو خاکم سود و بس

23. عودی خاک آتشین اطلس کنم

24. ز آب خونین کاین مژه پالود و بس

25. گر چه غم فرسودهٔ دوران بدم

26. مرگ عز الدین مرا فرسود و بس

27. بر سر خاکش خجل بنشست چرخ

28. نیم رو خاکی و خون آلود و بس

29. مه به اشک از خاک راه کهکشان

30. گل گرفت و خاک او اندود وبس

31. گفتم ای چرخ این چنین چون کرده‌ای

32. پس به خون ما توئی ماخوذ و بس

33. هم ز عذر خود تظلم کرد چرخ

34. کان تظلم گوش من بشنود و بس

35. بر لباس دین طراز شرع را

36. لفظ و کلکش بود تار و پود و بس

37. مهدی دین بود لیکن چون مسیح

38. بر دل بیمارم او بخشود و بس

39. جاه و جانی بس به تمکین و حضور

40. بر تن و جان من او افزود و بس

41. گر چه در تبریز دارم دوستان

42. دوستی جانی مرا او بود و بس

43. بعد از او در خاک تبریزم چکار

44. کابروی کار من او بود و بس


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* باور مکن که من دست از دامنت بدارم
* شمشیر نگسلاند پیوند مهربانان
شعر کامل
سعدی
* بی سبب دادی گر آزارم خجل از من مباش
* کرده ام خاطرنشان خویش صد تقصیر را
شعر کامل
نظیری نیشابوری
* عقل اگر صائب نسازد با دل من گو مساز
* عشق با آن بی نیازی می کشد ناز مرا
شعر کامل
صائب تبریزی