خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 10

1. همچو بالات بگویم سخنی راست ترا

2. راستی را چه بلائیست که بالاست ترا

3. تا چه دیدست ز من دیده که هردم گوید

4. کاین همه آب رخ از رهگذر ماست ترا

5. ایکه بر گوشهٔ چشمم زده‌ئی خیمه ز موج

6. مشو ایمن که وطن بر لب دریاست ترا

7. پیش لعلت که از او آب گهر میریزد

8. وصف لؤلؤ نتوان کرد که لالاست ترا

9. این چه سحرست که در چشم خوشت میبینم

10. وین چه شورست که در لعل شکر خاست ترا

11. دل دیوانه چه جائیست که باشد جایت

12. بر سر و چشمم اگر جای کنی جاست ترا

13. جان بخواه از من بیدل که روانت بدهم

14. بجز از جان ز من آخر چه تمناست ترا

15. ایدل ار راستی از زلف سیاهش طلبی

16. همه گویند مگر علت سوداست ترا

17. در رخ شمعی خواجو چو نظر کرد طبیب

18. گفت شد روشنم این لحظه که صفر است ترا


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آمدم تا رو نهم بر خاک پای یار خود
* آمدم تا عذر خواهم ساعتی از کار خود
شعر کامل
مولوی
* تا درون آمد غمش، از سینه بیرون شد نفس
* نازم این مهمان که بیرون کرد صاحبخانه را
شعر کامل
فروغی بسطامی
* عاشقانی که جان یک دگرند
* همه در عشق همدگر میرند
شعر کامل
مولوی