خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 158

1. ترا که موی میان هم وجود و هم عدمست

2. دو زلف افعی ضحاک و چهره جام جمست

3. بتیرگی شده آشفته‌تر حقیقت شرع

4. سواد زلف تو گوئی که رای بوالحکمست

5. ز دور چرخ شبی این سوال می‌کردم

6. که از زمانه مرا خود نصیب جمله غمست

7. بطیره گفت نبینی سپهر کاسه مثال

8. ز بهر خوردن خون تو جمله تن شکمست

9. گر آبروی نه در خاک کوش می‌طلبند

10. چو زلف یار قد عاشقان چرا بخمست

11. دلم بغمزه و ابروی او بمکتب عشق

12. امیدوار چو طفلان بنون و القلمست

13. ز شام زلف سیه چون نمود طلعت صبح

14. زمانه گفت که ای عاشقان سپیده‌دمست

15. مجال نطق ندارم چرا که بیش از پیش

16. میان لاغر او در کنار کم ز کمست

17. ز لعل او شکری التماس می‌کردم

18. که مدتی است که جانم مقید المست

19. جواب داد که بر هیچ دل منه خواجو

20. که چون میان دهنم را وجود در عدمست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* کلک حافظ شکرین میوه نباتیست به چین
* که در این باغ نبینی ثمری بهتر از این
شعر کامل
حافظ
* معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
* کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
شعر کامل
مولوی
* مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند
* زمانه تا قصب نرگس قبای تو بست
شعر کامل
حافظ