خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 472

1. دوش چون موکب سلطان خیالش برسید

2. اشکم از دیده روان تا سر راهش بدوید

3. خواستم تا بنویسم سخنی از دل ریش

4. قلمم را ز سر تیغ زبان خون بچکید

5. نشنیدیم که نشنید ملامت فرهاد

6. تا حدیث از لب جان پرور شیرین بشنید

7. دلم ابروی ترا می‌طلبد پیوسته

8. ماه نو گر چه شب و روز نباید طلبید

9. خط مشکین که نباتست بگرد شکرت

10. تا چه دودیست که در آتش روی تو رسید

11. چشم بد را نفس صبحدم از غایت مهر

12. آیتی در رخ چون ماه تمام تو دمید

13. خرده بینی که کند دعوی صاحب نظری

14. گر ندید از دهنت یک سر مو هیچ ندید

15. خلعت عشق تو بر قامت دل بینم راست

16. لیکن این طرفه که پیوسته بباید پوشید

17. تا از آن هندوی زنجیری کافر چه کشد

18. دل خواجو که ببند سر زلف تو کشید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در زلف تو دادند نگارا خبر دل
* معذورم اگر آمده‌ام بر اثر دل
شعر کامل
سنایی
* بال پروانه اگر پاس ادب را می داشت
* شمع پیراهن فانوس چرا می پوشید؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* نه توسن سپهر سراسیمه در رهت
* تا حکمتت گرفته به کف تازیانه ای
شعر کامل
عرفی شیرازی