خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 591

1. زهی ز بادهٔ لعلت در آتش آب زلال

2. یکی ز حلقهٔ بگوشان حاجب تو هلال

3. ندای عشق چو در داد خال مشکینت

4. بگوش جان من آمد ز روضه بانگ بلال

5. تو کلک منشی تقدیر بین بدان خوبی

6. نهاده بر سر نون خط تو نقطهٔ خال

7. چودر خیال خیال آید آن خیال چو موی

8. نرفت یکسر مو نقشش از خیال خیال

9. منال بلبل بیدل چو می‌شود حاصل

10. ترا بکام دل از بوستان عشق منال

11. اگر ز کوی تو دورم نمی‌شوم نومید

12. چرا که مرد بهمت بود چو مرغ ببال

13. ترا حرام نباشد که خون ما ریزی

14. که هست پیش خداوند خون بنده حلال

15. چنان بچشمهٔ نوش تو آرزومندم

16. که راه بادیه مستسقیان به آب زلال

17. ز من چه دید که هردم که آید از کویت

18. چو باد بگذرد از پیش من نسیم شمال

19. رسانده‌ام بکمال از محبت تو سخن

20. اگر چه گفتهٔ خواجو کجا رسد بکمال

21. شب فراق بگفتیم ترک صبح امید

22. جزای آنکه نگفتیم شکر روز وصال


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از مروت نیست منع صوفی از ذکر بلند
* مهر خاموشی در آتش چون زند بر لب سپند؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست
* به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است
شعر کامل
سعدی
* ملامتگوی بی‌حاصل ترنج از دست نشناسد
* در آن معرض که چون یوسف جمال از پرده بنمایی
شعر کامل
سعدی