خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 624

1. هیچ می‌دانی که دیشب در غمش چون بوده‌ام

2. مرغ و ماهی خفته و من تا سحر نغنوده‌ام

3. بسکه آتش در جهان افکنده‌ام از سوز عشق

4. آسمانی در هوا از دود دل افزوده‌ام

5. پرده از خون جگر بر روی دفتر بسته‌ام

6. چشمهٔ خونابه از چشم قلم بگشوده‌ام

7. کاسهٔ چشم از شراب راوقی پر کرده‌ام

8. دامن جانرا بخون چشم جام آلوده‌ام

9. آستین بر کائنات افشانده‌ام از بیخودی

10. زعفران چهره در صحن سرایش سوده‌ام

11. دل بباد از بهر آن دادم که دارد بوی دوست

12. گر چه دور از دوستان باد هوا پیموده‌ام

13. چشم بد گفتم که یا رب دور باد از طلعتش

14. لیک چون روشن بدیدم چشم بد من بوده‌ام

15. ز آتش دل بسکه دوش آب از دو چشم خونفشان

16. در هوای شکر حلوا گرش پالوده‌ام

17. تا بگوهر چشم خواجو را مرصع کرده‌ام

18. مردم بحرین را در خون شنا فرموده‌ام


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* وصیت همین است جان برادر
* که اوقات ضایع مکن تا توانی
شعر کامل
سعدی
* ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا
* که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل
شعر کامل
سعدی
* بس که بر نالهٔ دل گوش ندادی آخر
* هم دل از نالهٔ و هم ناله ز تاثیر افتاد
شعر کامل
فروغی بسطامی