خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 694

1. اهل دل را خبر از عالم جان آوردیم

2. تحفهٔ جان جهان جان و جهان آوردیم

3. چون نمی‌شد ز در کعبه گشادی ما را

4. رخت خلوت بخرابات مغان آوردیم

5. شمع جانرا ز قدح در لمعان افکندیم

6. مرغ دل را ز فرح در طیران آوردیم

7. جم را از جگر سوخته دلخون کردیم

8. شمع را از شرر سینه بجان آوردیم

9. ورق نسخهٔ رویت بگلستان بردیم

10. باز مرغان چمن را بفغان آوردیم

11. شمه‌ئی از رخ و بالای بلندت گفتیم

12. آب با روی گل و سرو روان آوردیم

13. چون قلم پیش همه خلق سیه روی شدیم

14. بسکه وصف خط سبزت بزبان آوردیم

15. هیچ زر در همیان نیست بدین سکه که ما

16. از رخ زرد بسوی همدان آوردیم

17. پیش خواجو که نشانش ز عدم می‌دادند

18. از دهانت سر موئی بنشان آوردیم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اندرین شهر دلم بستهٔ گندم گونیست
* ورنه صد شهر چنین را به جوی نفروشم
شعر کامل
اوحدی
* عدو با جان حافظ آن نکردی
* که تیر چشم آن ابروکمان کرد
شعر کامل
حافظ
* خال مشکین تو بر عارض گندم گون دید
* آدم آمد ز پی دانه و در دام افتاد
شعر کامل
سلمان ساوجی