خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 740

1. سخن عشق نشاید بر هر کس گفتن

2. مهر را گرچه محالست بگل بنهفتن

3. مشکل آنست که احوال گدا با سلطان

4. نتوان گفتن و با غیر نیاید گفتن

5. ای خوشا وقت گل و لاله بهنگام صبوح

6. در کشیدن مل گلگون و چو گل بشکفتن

7. شرط فراشی در دیر مغان دانی چیست

8. ره رندان خرابات بمژگان رفتن

9. هیچکس نیست که با چشم تو نتواند گفت

10. که چنین مست بمحراب نشاید خفتن

11. کیست کز هندوی زلف تو نجوید دل من

12. دزد را گر چه ز دانش نبود آشفتن

13. کار خواجو بهوای لب در پاشش نیست

14. جز بالماس زبان گوهر معنی سفتن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نان جو خور، در بهشت سیر چشمی سیر کن
* گرد عصیان بهر گندم بر رخ آدم نشست
شعر کامل
صائب تبریزی
* ای صبا امشبم مدد فرمای
* که سحرگه شکفتنم هوس است
شعر کامل
حافظ
* چو خورشید گشت از جهان ناپدید
* شب تیره بر دشت لشکر کشید
شعر کامل
فردوسی