محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 439

1. از سر کوی تو با صدگونه سودا می‌روم

2. داغ بر جان بار بر دل خار در پا می‌روم

3. آن چه با جان من بدروز می‌کردی مدام

4. کی کنی امروز اگر دانی که فردا میروم

5. مژدهٔ تخفیف وحشت ده سگان خویش را

6. کز درت با یک جهان فریاد و غوغا می‌روم

7. می‌روم زین شهر و اهل شهر یک یک می‌کنند

8. زاری بر من که پنداری ز دنیا می‌روم

9. دشت تفتان‌تر ز صحرای قیامت می‌شود

10. با تف دل چون من مجنون به صحرا می‌روم

11. در لباس منع رفتن بس کن ای جادوزبان

12. این تقاضاها که من خود بی‌تقاضا می‌روم

13. محتشم از بس پشیمانی به آن سرو روان

14. حرف رفتن سر به سر می‌گویم اما می‌روم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* زبان گندمین نان مرا پخته است در عالم
* چرا چون خوشه گردن کج به پیش این و آن دارم
شعر کامل
صائب تبریزی
* عشقهایی کز پی رنگی بود
* عشق نبود عاقبت ننگی بود
شعر کامل
مولوی
* غالباً تلخی جان کندن من خواست طبیب
* که به جز صبر نفرمود مداوای دگر
شعر کامل
هلالی جغتایی