محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 535

1. یار از جعد سمن‌سا مشک بر گل ریخته

2. یاسمن را باغبان بر پای سنبل ریخته

3. زا لطافت گشته عنب بیز و مشک افشان هوا

4. یا صباگرد از خم آن زلف و کاکل ریخته

5. تاب کاکل داده و افکنده سنبل را به تاب

6. چهره از خوی شسته و ابر به رخ گل ریخته

7. در میان شاهدان گل دگر باد بهار

8. کرده گل ریزی که خون از چشم بلبل ریخته

9. غافل است از دیدهٔ خون ریز شورانگیز من

10. آن که خونم را به شمشیر تغافل ریخته

11. خون گرم عاشقان گوئی ز خواریهای عشق

12. آب حمام است کان گل بی‌تامل ریخته

13. محتشم زاری کنان در پای سرو سر کشت

14. آبروی خویش از عین تنزل ریخته


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از هر چه می‌رود سخن دوست خوشترست
* پیغام آشنا نفس روح پرورست
شعر کامل
سعدی
* ذوق پاکان زخم و مستی نیست
* جاه نیکان به کبر و هستی نیست
شعر کامل
اوحدی
* دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
* ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد
شعر کامل
حافظ