محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 55

1. آن که آیینهٔ صنع از روی نیکوی تو ساخت

2. همهٔ آیینهٔ رخان را خجل از روی تو ساخت

3. طاق ایوان خجالت گذرانید ز مه

4. آن که بالای دو رخ طاق دو ابروی تو ساخت

5. نخل بند چمن حسن تو بر قدرت خویش

6. آفرین کرد چو نخل قد دلجوی تو ساخت

7. بهر قتل دو جهان فتنه چو زه کرد کمان

8. کار خویش از مدد قوت بازوی تو ساخت

9. آسمان حسن گران سنگ تو چون می‌سنجید

10. مهر پر کوکبه را سنگ ترازوی تو ساخت

11. مرغ دل با همهٔ بی‌بال و پریها آخر

12. آشیانی عجب اندر شکن موی تو ساخت

13. فلک از درد سر آسود که در او عشق

14. سر پرشور مرا خاک سر کوی تو ساخت

15. فکر کار دگران کن که فلک کار مرا

16. به نخستین نگه از نرگس جادوی تو ساخت

17. دید فرمان تو در خاموشی لعل تو دل

18. رفت و پنهان ز تو با چشم سخنگوی تو ساخت

19. وه که هرگه قدمی رنجه به بزمم کردی

20. پیش دستی صبا بی خودم از بوی تو ساخت

21. محتشم مرتبهٔ عشق به اعجاز رساند

22. این که یک مرتبه جا در دل بدخوی تو ساخت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در هر کمین که آن ترک تیر از کمان گشاید
* دل را هدف توان ساخت جان را سپر توان کرد
شعر کامل
فروغی بسطامی
* من از بیگانگان دیگر ننالم
* که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
شعر کامل
حافظ
* گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باک
* نوای من به سحر آه عذرخواه من است
شعر کامل
حافظ